فقير و پادشاه كيست

اميري در اثناي سخن با شيخي به او گفت : از من احساني طلب كن.
شيخ به امير گفت : شاها، آيا از چنين حرفي كه به من مي زني حيا نمي كني؟ در حق من بايد فراتر از اينها بگويي.
زيرا من دو بنده حقير و خوار دارم ، ولي با همه ي خواري و حقارت بر تو حكومت مي كنند.
شاه گفت : آن دو چيست؟ همانا اين سخن تو خطا و اشتباه است. شيخ جواب داد: آن دو بنده ي اسير من يكي غضب است و ديگري شهوت.


گفت شاهي شيخ را اندر سخن

چيزي از بخشش ز من درخواست كن

گفت : اي شه، شرم نآيد مر تو را

كه چنين گويي مرا؟ زين برترآ

من دو بنده دارم و ايشان حقير

و آن دو بر تو حاكمان اند و امير

گفت شه : آن دو چه اند؟ آن زلت است

گفت: آن ، يك خشم و ديگر ، شهوت است

مولانا

نظرات