در نيست ، راه نيست ،
شب نيست ، ماه نيست ،
نه روز و نه آفتاب ،
ما بيرون زمان ايستاده ايم.
دشنه ي تلخي در گرده هايمان
هيچ كس با هيچ كس سخن نمي گويد كه خاموشي به هزار زبان در سخن است.
در مردگان خويش نظر مي بنديم با طرح خنده اي و نوبت خود را انتظار ميكشيم بي هيچ خنده اي !
احمد شاملو
نظرات